دينادينا، تا این لحظه: 12 سال و 6 ماه و 13 روز سن داره
الناالنا، تا این لحظه: 7 سال و 9 ماه و 3 روز سن داره
آتناآتنا، تا این لحظه: 6 سال و 2 ماه و 11 روز سن داره

فسقلی های من😍

فردا

فردا روزيه كه به لطف و ياري خداوند من مادر ميشم...... فردا روزيه كه 4 سال منتظرش بودم........ فردا روزيه كه قراره صداي گريه نازك فرزندم رو بشنوم...... فردا روزيه كه قراره فرزندم رو در آغوش بگيرم.... فردا روزيه كه قراره يه مادر شيرده بشم.... فردا روزيه كه قراره همه خوشحال باشن و بهمون تبريك بگن.... فردا روزيه كه قراره من از شدت خوشحالي اشك بريزم...... فردا روزيه كه ازدست اين بارداري طولاني و سخت خلاص ميشم ... فردا روزيه كه قراره بعد از عمل كلي هم درد بكشم ولي خب دردش شيرينه.... اي خداي مهربون ممنون كه اينهمه به من لطف كردي و توي اين چند ماه هميشه كنارم بودي كنارم بودي و نذاشتي احساس ياس و ترس كنم خداوندگارا كمكم كن فردا ...
25 مهر 1390

و بلاخره پايان راه...

سلام جيگرك مامان شيطونك من قربون اون دست و پاي كوچمولوت برم . قربون اون هماهنگي ات برم كه هروقت من ازخواب بيدارميشم شماهم فوري بيدار ميشي !! بلاخره داستان بارداري ما هم تموم شد فردا روزيه كه قراره از روبرو همديگه رو ببينيم خيلي خيلي استرس دارم و صد البته هيجان.. ... .... ديروز 38 هفته هم تموم شد باورم نميشد بتونيم بهش برسيم ولي رسيديم هورااااا ... اين يعني 267 روز باهم بودن تا امروز.. .... راستي ديروز در يك حركت تكنيكي شروع كردي به رفتن داخل لگن!! واي اينقده بامزه بود كه خدا ميدونه ميخواستم ازت فيلمبرداري كنم ترسيدم بلند شم ديگه اونجوري وول نخوري!!....انگار توي دلم زلزله اومده بود!! خيلي باحال بود ! ديشب بابايي اومد نازت كنه گ...
25 مهر 1390

اندر حكايات كارهاي زايمان

سلام عسيسم قربون اون وول وول خوردنات بشم من جيـــــــــــــــــــگر طلا   يه خبر تازه برات دارم ماماني............بعـــــــــــــــــــــــــــــــــــــله بلاخره ما هم تو كوزه افتاديم لي لي لي لي لي ديروز رفتيم پيش خانم دكتر و نوبت زايمان زده شد هورااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا فقط شد سه شنبه يعني 26 مهر نشد كه تاريخ تولد شما هم آهنگين بشه هي روزگار .... ولي عوضش روزهاي انتظارمون كمتر شد فقط و فقط 5 روزه ديگر باقي است.... ....بزن دست قشنگه رو !! ولي خب اين دكتر رفتنمون يه خورده داستان و حكايت داره ميخوام برات تعريف كنم: جونم برات بگه مادر ... من و بابايي تصميم گرفتيم به مامانجون نگيم كه تاريخ ز...
21 مهر 1390

تك رقمي

ســــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــلام به شيطونك مامان سلام به وروجك من كه با اينكه جاش خيلي تنگ شده اما هنوز دست از وول وول خوردن بر نداشته الهي من قربونت برم مــــــــــــــــــــــــــــــــــــادر   عنوان اين مطلب شده تك رقمي اگه گفتي چرا؟؟ معلومه ديگه ناناز من براي اينكه عدد انتظار ماماني تك رقمي شد هورااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا فقط و فقط 9 روزه ديگه مونده اي جـــــــــــــــــــــــــانم ديگه واقعا ماهي به دمش رسيده!! ولي منو بابايي ديگه جونمونم به لبمون رسيده ! از ديروز شما 37 هفته رو هم تموم كردي نازنين... و چون ميخواييم 27/7 بدنيا بياي ميشه 9 روزه ديگه الب...
18 مهر 1390

دیدار نزدیک است....

سلام جیگر طلای مامان فدات بشم من بوووووووووس یه هفته دیگه هم کم شد و ما بلاخره وارد ٣٦ هفتگی شدیم.. ..وای که اصلا باورم نمیشه از این زاویه که نگاه میکنی خیلی زود زود داره میگذره ولی وقتی به سختی ها و سنگین شدنها و بدخوابی ها نگاه میکنی راستش خیلی هم دیر میگذره!! ولی همه اینها رو من تحمل میکنم بخاطر گل وجود تو نازنینم.. خب باید یه سری اتفاقات هفته گذشته رو بنویسیم: ١. دوشنبه اون هفته یعنی ٤ مهر رفتیم سونوی صفرا باید ناشتا میبودم حدود ٦ ساعت ولی من بخاطر محکم کاری ١٠ ساعت ناشتا بودم ! اون روز صبح زود که از خواب بیدار شدم حس کردم یه کمی خیس شدم اهمیتی ندادم ولی بعد از گذشت یکی دو ساعت حس میکردم نه تنها خوب نشد بلکه داره بیشتر هم می...
10 مهر 1390

پا به ماه شدم!!!!

بعــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــله بلاخره پا به ماه شدم !! جيـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــغ لي لي لي لي لي لي لي لي لي لي لي لي لي لي لي لي لي لي لي لي لي لي لي لي لي هوراااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا دست دست دست دست دست دست دست دست دست دست دست دست دست دست دست                         &n...
3 مهر 1390

ماه مهر

هورااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا بلاخره وارد ماه مهر شديم ماهي كه قراره تو كوچمولوي نازم رو ببينم و تو آغوش بگيرم اي جـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــان چقدر انتظار اين ماه رو كشيدم شايد بچه ها از اينكه تعطيلاتشون تموم شده و بايد برن مدرسه ناراحت باشن ولي من امسال عاشقانه منتظر اين ماه بودم و الان توي آسمونهام كه بلاخره اين ماه رسيد راستي ديگه مطمئناً نيمه دومي شدي خانم طلا.....همش ميترسيدم زودتر دنيا بياي اما حالا ديگه خيالم راحته جيگر مامان قربونت برم من
2 مهر 1390
1